من اگر نباشم باز هم درخت ها سایه خواهند داشت
باز هم درها روی پاشنه شان می چرخند
باز هم تو لبخند می زنی ؛
و هیچ سنگ فرشی نخواهد گفت :
" امروز یک جفت پای مهربان از عابرانم کم است . . . "
من اگر نباشم
باز هم زمان می گذرد
باز هم باران بر ناودانی صدا خواهد خورد
باز هم چای داغ و رخوت ِ یک بعدازظهر ِ پاییزی لذت بخش است ؛
و هیچ سایه ای نخواهد گفت :
" امروز سرگردان ِ کسی هستم که دیروز سایه اش بودم . . . "
من اگر نباشم باز هم بوسه ها شیرینند
اشک ها شور و سکوت ِ میان ِ عشق بازی ها سرشار
از واژه های سربریده ی بی آوا ؛
و هیچ کس نخواهد گفت :
" از امروز دیگر جهان به پایم لق می زند . . . "
نظرات شما عزیزان:
|